مواد و رنگ در طراحی لباس
لباس های تئاتر برای ایجاد توهم عظمت نیازی به استفاده از مواد گران قیمت ندارند. در قرن هجدهم مواد با کاغذ سفت شدند و قلوه سنگ تزئین شد. جواهرات پشت شیشه ای با مقوا بودند. از دهه 1930، سازندگان از محصولات صنعتی گرفته تا اشیاء خانگی استفاده کرده اند.
معروف است، الیور میسل از لوله پاک کن، قطره های لوستر و رافیا استفاده می کرد. دامن های مائوری در فیلم سال 1954 ‘جویندگان’ از نی های نوشیدنی ساخته شده بودند. در سال های اخیر گچ، لاتکس، کابل کشی، پلی استایرن و بسیاری از مواد جدید دیگر راه خود را بر روی لباس ها پیدا کرده اند.
مواد جدید همیشه پاسخگو نیستند. در سال 1955 یک قوز لاستیکی آزمایشی برای اولیویه در فیلم ریچارد سوم بسیار سنگین و دست و پا گیر بود و در جای خود باقی نمی ماند، بنابراین از قوز سنتی بوم و پارچه استفاده شد. مشکل در آن زمان بریدن لباسها به گونهای بود که روی برجستگی قرار بگیرند.
نبوغ اغلب مورد نیاز است. برای لباس الن تری در نقش ملکه کاترین در هنری هشتم، آلیس کومینز کار، طراح، پارچه ای از نقره استیل و طلای برنزی، غنی اما تاریک می خواست. او یک ساتن مشکی با الگوی نقره ای پر پیچ و خم ضعیف پیدا کرد، اما سمت اشتباهی داش
‘یک ورقه نقره بود – فقط نقره فولادی مناسب بود، زیرا طرف اشتباه بود! خانم کار پس از آن شروع به جستجوی دیگری برای طلا کرد … سرانجام آن را در چند ضد ماسه توری طلا پیدا کرد.’
رنگ برای برجسته کردن یک شخصیت یا نشان دادن یک حالت مهم است، اما طراحان باید به طراح نور اجازه دهند، که معمولاً دیر به تولید میرسد و میتواند طرحهای رنگی را که با دقت طراحی شدهاند با نور زیاد یا کم از بین ببرد.
سیاه و سفید روی صحنه: دون کارلوس
در ساخت لباس تئاتر قوانین متعددی وجود دارد که توسط یک طراح و لباس پوش ماهر می تواند آنها را زیر پا بگذارد. یکی این است که روی صحنه از سیاه یا سفید مرده استفاده نکنید. سیاه می تواند یک ‘سیاهچاله’ مسطح ایجاد کند یا می تواند در سایه ها ناپدید شود، در حالی که رنگ سفید می تواند شعله ور شود و چشم را جلب کند.
با این حال، گاهی اوقات اجتناب از سیاهی غیرممکن است. شاه فیلیپ در اپرای وردی دون کارلوس باید سیاه بپوشد و سازنده باید راهی بیابد تا منطقه ای از رنگ های آرام نشده را از بین ببرد.
لباسی که برای خواننده باس بزرگ بوریس کریستوف در نقش کینگ فیلیپ ساخته شده است، از بالاترین کیفیت ساتن و مخمل ساخته شده است که با هم بازی می کنند و تنوع بافتی زیر نورها ایجاد می کنند. نوارهای ساتن با طرح گلی که به رنگ مشکی و طلایی اجرا شده است تزئین شده است که نور را جذب می کند و در عین حال نقش را به طور موثرتر از گلدوزی می شکند و جلوه ای سبک تر از طلاکاری های سنگین می دهد.
کریستوف یکی از آخرین ستارگان بزرگ بین المللی اپرا بود که کمد لباس تئاتری خود را داشت. این بدان معنا بود که لباس او میتوانست با طراحی تولید مطابقت نداشته باشد، اما از دهه 1950 تا 1970، اپراهایی مانند دون کارلوس یا بوریس گودونوف به طور سنتی با لباس تاریخی متناسب با دورههای خود اجرا میشدند. بنابراین، لباسهای دوره کریستوف با دقت در اکثر تولیدات خانههای اپرا در سراسر جهان جای میگیرد.
سیاه و سفید روی صحنه: هلن!
طرح های الیور مسل برای هلن! در سال 1932 راه حلی برای مشکل مخالف – طراحی مراحل در تمام سفید است. رنگ سفید می تواند زیر نور صحنه شعله ور شود و تمام صحنه های سفید می توانند چهره یک مجری را از بین ببرند. راه حل مسل استفاده از بافت های قوی و سایه های سفید بود.
پشم سنگین سفید لباس اصلی، برخلاف پارچه های سفید لباس هلن و ست اتاق خوابش، قدرت و سنگینی می بخشد. بر روی این عربسکهای چرمی سفید دوخته شده است که یادآور زرههای تعقیبشده رومی است و روی شانهها نیز سرهای شیر پاپیه ماشه قرار دارد. شنل پررنگ به کل لباس شکل و وزن می بخشد. پوشیدن لباس سفید یک مرد برجسته می توانست او را بسیار نامشخص و بی شکل کند، اما پارچه ها و تزئینات به کل وزن و شکل می بخشد.
این لباس همچنین نظری است بر مجسمه های کلاسیک بازمانده در موزه ها. میسل میدانست که این مجسمهها در اصل رنگی هستند، اما در انتخاب زرهاش به رنگ سفید، اظهاراتی شوخآمیز درباره درک تاریخی میکند. او همچنین سبک طراحی داخلی سفید را منعکس می کند، سبکی که توسط Syrie Maugham، یکی از برجسته ترین طراحان دکوراسیون داخلی بریتانیا در دهه های 1920 و 1930 مد شده است.
علاءالدین
بسیاری از خانم های پانتومیم لباس های خود را ابداع می کردند و اغلب آنها را خودشان می ساختند یا توسط اعضای خانواده خود ساخته می شدند. این لباس برای Widow Twankey در علاءالدین توسط جان ویکارز طراحی شد و توسط برادرش آلن در دهه های 1970 و 1980 پوشیده شد. بیشتر لباسهای دختر، لباسهای «شکاف بینایی» هستند که با طراحی هوشمندانهشان یا صرفاً زیادهروی، خنده را ایجاد میکنند، اما اطلاعاتی در مورد شخصیت نیز میدهند.
بنابراین، مادر جک در جک و لوبیا یا مادر غاز، که در این کشور زندگی میکنند، اشارهای به حیوانات یا گلها روی لباسهایش یا حتی یک تکه گیاهی کامل دارد. سارا آشپز در دیک ویتینگتون وسایل آشپزی یا غذا دارد – شاید با یک کیک کامل به عنوان کلاه. بیوه توانکی یک لباسشویی چینی را اداره می کند، بنابراین ویکارز لباس خود را از مواد تمیزکننده ای که در هر خانه ای یافت می شود – گردگیر، پارچه جی و دستمال ظرفشویی درست کرد. روسری بر روی یک ‘کلاه گیس’ ساخته شده است که از آن یک ساختار سیمی تزئین شده با بسته های مواد شوینده، ‘خطوط شستشو’ افقی آن با لباس های عروسک میخکوب شده است. این لباس به خودی خود یک شوخی است، اما وقتی توسط Vicars قد 6’4 اینچی پوشیده شد، جلوه کمیک بیاندازهای پیدا کرد.
یک توپ نقابدار
اگر پارچه این لباس یادآور پرده های دهه 1970 است، به این دلیل است که از پارچه پرده دهه 1970 ساخته شده است.
طراحان و سازندگان تئاتر به ندرت از پارچههای لباسسازی معمولی استفاده میکنند، پارچههایی که بیش از حد بیاهمیت هستند و به اندازه کافی برای صحنه تزئین نشدهاند. این امر به ویژه در اپرا صادق است، که معمولاً در یک صحنه بزرگ با یک سالن بزرگ اجرا می شود و لباس ها باید بسیار قوی باشند تا به طور مساوی از غرفه ها و پشت گالری ثبت شوند.
پارچه های اثاثه یا لوازم داخلی – کلم برواد، مخمل، کتانی، پنبه سنگین لعابدار – اغلب منبع خوبی برای سازندگان لباس هستند. آنها سنگین، سخت پوشیده و اغلب دارای الگوهای قوی هستند. کمتر کسی میتوانست به اندازه این طرح چینوازی روی زمین مرجانی جسور باشد و بر خلاف پارچههای پارچهای یا پارچههای ساده، به راحتی به دهه 1970 میرسد.
طراح آلمانی یورگن رز این پارچه را برای لباس در Un Ballo in Maschera برای خانه اپرای سلطنتی در سال 1974 انتخاب کرد. این پارچه برای یکی از لباسهای توپ نقابدار استفاده شد که اپرا با آن به پایان میرسد. این لباس از طرح کلی لباسهای اواخر قرن 18 پیروی میکند، اگرچه پارچه اکنون کاملاً در تضاد با محیط اپرا در دهه 1790 است. جدا شده، در میان دهها لباس فوقالعاده دیگر و زیر نور صحنه، برجستهتر از آنچه که روی صحنه بود، به نظر میرسد.
آموزش صفر تا صد مدلسازی الگو (لباس زنانه)
دون جیووانی
با جدا شدن از بافت آن، تعداد کمی این شورش رنگ، تزئینات و طرح را به عنوان لباس یک مرد فقیر تشخیص می دهند. در واقع این لباسی است که ماستتو دهقان در اپرای موتزارت دون جیووانی برای ازدواجش با زرلینا پوشیده است.
همه دهقانان لباس های رنگارنگ و بافته مشابهی می پوشیدند. این توسط استفانوس لازاریدیس برای تولید سال 1973 در خانه اپرای سلطنتی طراحی شد و او احتمالاً رنگ های روشن و ‘روبان’ لباس سنتی کولی را در سبک تولید کلی اسپانیا قرن شانزدهم و هنر پر زرق و برق اسپانیا در نظر داشت.
مانند لباس Un Ballo در Maschera، این لباس از پارچه مبلی دهه 1970 ساخته شده است که پارچههای طرحدار را با پارچههای ساده و رنگآمیزی با پارچههای طلایی ترکیب میکند. از نمای نزدیک، ترکیبی از الگوها و پارچهها از نظر بصری گیجکننده به نظر میرسد، اما این لباس قرار بود روی صحنه بزرگی دیده شود و در میان انبوه مردم برجسته شود. طراحان اغلب لباسهای اغراقآمیز برای اپرا میسازند، تا حدی به دلیل اندازه سالنها، تا حدی به این دلیل که شخصیتها اغلب بزرگتر از حد معمول هستند.
با این حال، پیشنهادات اسپانیا در قرن شانزدهم با مجموعه انتزاعی بسیار معاصر داربست های براق در تضاد بود. این تضاد انتزاعی و رئالیسم به شدت با تماشاگران روبهرو شد و در شب اول هو شد – اگرچه این اعتراض به تولید بود یا اعتراض سازمانیافته و تعمیمیافته علیه سیاست خانه اپرای سلطنتی هرگز حل نشد.
شب دوازدهم
این لباس برای ویولا در شب دوازدهم برگرفته از یکی از مشهورترین صحنههای نمایشنامه در قرن بیستم است. ساخت نمایشنامه توسط هارلی گرانویل بارکر در سال 1912 کمک کرد تا به هم ریختگی و جزئیات غیرقابل تخیل که اغلب مشخصه آثار اواخر دوره ویکتوریا بود، به نفع رویکردی تزیینی و تخیلی تر از بین برود. این لباس سادگی و رنگ «مسدود» تصویرسازی کتابهای معاصر را دارد – در واقع، در دورهای که هیچ طراح صحنه آموزش دیده وجود نداشت، کارگردانان اغلب از تصویرگران معروف برای طراحی محصولات دعوت میکردند.
رنگهای مورد علاقه دوره ادواردیه بیسکویت، بژ و مشکی بود، اگرچه موفقیت Scheherazade اثر لئون باکس در سال 1910 رنگهای شدید را به مد بازگرداند. این لباس دارای سادگی بسیار ظریف و استفاده به همان اندازه قابل توجه از رنگ برای تاریخ است. رویکرد صحیح تاریخی این بود که پارچه رویه مشکی این لباس را بریده شود تا کتانی سفید یا کرم زیر آن نشان داده شود (هدف از برش دادن نشان دادن این بود که پوشنده میتواند زیرخط ظریف و همچنین لباس بیرونی گران قیمت را بخرد)، اما ویلکینسون انتخاب کرد. سبز زمردی شدید به همان اندازه شگفتانگیز کت نقرهای بروکات فوقالعاده است که با ابریشم درخشانی پوشانده شده است که وسوسه میشود آن را صورتی شیاپارلی بنامد، با این تفاوت که این رنگ تا دهه 1930 ابداع نشده بود. تضاد بین لباس و کت به تقویت هر دو کمک می کند و حس سادگی اما غنا را به شما القا می کند.
بای هرینگتون
بای هرینگتون در دهههای 1920 و 1930 یک مجری مشهور و یک پسر اصلی پانتومیم بود. او این لباس را به عنوان شاهزاده در پانتومیم سیندرلا به تن کرد. این تونیک مستقیم قدمت آن را به دهه 1920 برمیگرداند، در آن زمان، چهره اصلی پسر «شیشه ساعتی» قرن نوزدهم با رانهای پرشده اغراقآمیز به لولهای بدون ساختار مطابق با مد فعلی تبدیل شده بود.
با این حال، سنت قرن 19 در مورد فشار دادن پاها باقی مانده است. جوراب شلواری ژاکت ابریشمی بود که به ران، ساق پا و مچ پا درخشندگی می داد. شنل نامتقارن، با آستر صورتی کم رنگ خود، چارچوبی عالی برای اندامی خوش فرم فراهم می کند.
در این زمان، زمانی که بیشتر زنان و دختران خیاطی را یاد میگرفتند، بسیاری از هنرمندان مختلف و پانتومیم لباسهای خود را گاهی با کمک خانوادههایشان میساختند. خانواده بای هرینگتون خیاط بودند، از این رو لباسهای صحنهای هوشمندانه و زیبای او.
متریال این لباس بسیار جالب است. تونیک و شنل از یک پارچه بریده نمی شوند، بلکه به هم چسبیده اند و بین کیفیت پولک های لبه شنل و تونیک و آنهایی که برای تزئین گل استفاده می شود، اختلاف وجود دارد. ساتن و طرز کار تزیینات پولک و بدلیجات از کیفیت بسیار بالایی برخوردار است و احتمالاً پارچه آن از یک لباس شب ادواردایی بسیار بزرگ است.
آخرین دیدگاهها